معبودم ای خالق بی همتا از من بگیر هر آنچه که تو را از من میگیرد

این روزها هر چه تنهاتر میشوم به تو نزدیکتر می شوم،این روزها من هستم و قلمم و یاد تو.....

تو را سپاس می دارم که قلمم توانست با زبانم یکی باشد،قلم که بر دست می گیرم ن و القلم و ما یسطرون زمزمه می شود در دهانم ،خورشید حق طلوع میکند ازمشرق جغرافیای کاغذم تا مغرب نگاهم پربکشد به سوی آسمان تو

شب که می شود مهتاب در ارامش است و من آرام تر از مهتاب والیل اذا سجی این گونه است که تو با منی از طلوع تا شب هنگام ما ودعک ربک و ما قلی

راوی66