فشار قبر
یک روز موقع ناخن گرفتن، به کشف بزرگی رسیدم. موقع گرفتن ناخن، قسمتی از گوشه اضافه پوست را هم گرفتم. دردی نداشتم، روی کاغذ که نگاه کردم. تکه های ناخن ها کاغذ روی هم تلنبار شده بودند. هر چند تعداد زیادی نبودند.
با نوک انگشت اشاره و شست پوست را برداشتم، جسمی سخت به نظر می آمد ولی هیچ حسی به آن نداشتم. چند بار فشارش دادم، تعلق خاطری به آن قسمت جدا شده از بدن نداشتم. فکر نکنم آن تکه پوست هم حسی به من داشت. بعد به فکر فرو رفتم. خب این فشار انگشت های دست من اگر یک صدهزارم یا بیشتر از فشار قبر باشد، وقتی روح من ساعات ها جسم را ترک کرده باشد، پس جسم فشار قبر را حس نمی کند. پس آنچه مهم است روح است، نه جسم. تا به حال شده کاری انجام دهید و بعد عذاب وجدان بگیرید، ان موقع پشیمان می شود و در پی جبران آن بر می آیید. اما زمانی این عذاب وجدان بیشتر می شود، که نتوانید حلالیت بگیرید و یا آن کار را جبران کنید. به نظر من مرگ و عذاب روح همین است. یک یادآوری، که همه چیز را به یادت می آورد. از عذاب وجدان به گریه می افتید،اما حیف که دیگر نمی توانید جبران کنید و اینجا روح عذاب می کشد.
ادامه دارد.....